خوب راستش من یک مدت نه چندان کوتاه، هر روز حدود یک ساعت و سی دقیقه ورزش کردم، و رژیم درست درمان و البته بیشترک گیاهی را هم در راس کار خورد و خوراک قرار دادم، و هر شب با متر و وزن و فلان و بیسار به جان خودم افتادم تا تغییرات ِ ولو نا محسوسم را به محض رویت، شکار و رصد کنم.... اما...

اما دریغ از کوچکترین تغییر و تحول در جهت دلخواه!! و من حتی یک شب با همین چشمهای خودم دیدم که دور کمرم، یک سانتی رشد و نمو کرده است!....گذشت و گذشت تا همین چند روز پیش که یهویی مسموم شدم و روح و تن و جسم و جانم با همدیگر مخلوط شدند و کلا درب و داغان...

بعد دیروز که تازه از بستر بیماری برخاستم! در حال پوشیدن لباسها ، متوجه شدم، جوجه اردک تپل  مپل قصه ی ما(:دی) به یک قوی باربی سان! بدل شده است! و این قو!!! (:دی) الانی بیسیار بیسیار  (!)خوشحال است نقطه.....!

پاوبلاگی: الان خوبه خوبم... فقط خواستم خودم رو لوس کنم کمی!( ایشششش) و بعدش عذر بخواهم من باب غیبتم...