امید با همه ی ... باز هم خوبه، از هیچی بهتره:)
همه اش دلت خوشه که ی پناهگاه محکم داری،
ی دری اون ته ته های تاریکی و اون ماز پیچ در پیچ دلهره آورِ
و یا ی ریسمان محکمی بالا سرت که می تونی بهش چنگ بزنی و پایین نیفتی باز...
وای خدا... امان از وقتی که بفهمی پناهت ی خیاله،
در روبه روت ی نقاشی روی دیواری سخت و سنگی
و ریسمان ِ بالا سرت به هیچ جایی در اون بالا بالاها وصل نیست.
و بعد همین جوری که داری با اون طنابی که توی دستت مونده، فرو میری، فکر کنی.... اوه نه آدم دیگه اون لحظه فکر نمی کنه ، از ترس قالب تهی می کنه...:)))
پا وبلاگی: هیچ وقت کسی رو نومید نکنیم از خودمون... ومهمتر از اون: هیچ وقت نذاریم دل خودمون از خودمون نومید بشه، که در این صورت قسمت اول هم به خودی خود اتفاق می افته...
پاوبلاگی: من خوبِ خوبم، فقط گفتم کمی ور بزنم، که دلم واسه وراجی تنگ شده بود..:دی
پاوبلاگی: وای مُردم از خنده وقتی نظراتتون رو خوندم...:))) خیلی عزیزین