خواستم شما هم بدانيد!
خواستم بگويم آن دختري
که سر صلاه ظهرروز 20 اسفند سالها پيش-خيلي خيلي سال پيش، اون قديما!-
که آنقدر براي آمدن به اين دنيا عجله داشت و فکر مي کرد خبريه! که نگذاشت
پاي مادرش به بيمارستان برسد و همان پشت در خانه به دنيا آمد،
من بودم!
خواستم بگويم آن ني ني که به وقت به دنيا آمدن آنقدر زشتول بود که فک و فاميل با ديدنش، انگشت حيرت به دهان گرفته و همه با هم جيغ زنند:" ئه وا خدا مرگم بده چقد زشته!"
من بودم!
خواستم بگويم آن دخترکي که از همان دوران ني نيگي! نبوغش در خوابیدن را در معرض ديد همگان گذاشت و در خوشخواب بودن رکوردهاي ماندگاري به ثبت رسانيد، بدان گونه که حتي وقت گرسنگی هم گريه نمي کرد و فقط مي خوابيد و وقتي مادر به زوراو را از خواب بيدار مي کرد، تازه يادش مي افتاد که دارد از گرسنگي تلف مي شود
من بودم!
خواستم بگويم آن بچه اي که از بس آي کيو بالايي داشت، فکر مي کرد پدرش مادرش است!!! و فقط پدر را به رسميت مي شناخت و فقط و فقط بغل او مي خوابيد،(حتي طبق گفته شاهدان عيني! بعضي شبها پدر طفلکش را با جيغ و داد بيدار مي کرده و از او شير مي خواسته)!
من بودم!
خواستم بگويم.... نه ديگه همين قدر شاهکار بسه
خواستم بگويم اون دخترخوابالود بابايي عجولی که سر صلاه ظهرروز 20 اسفند ، پشت در خانه به دنيا آمد و از قضا خيلي هم زشتول بود،
من بودم!
پاوبلاگی: ایمیلها، نظرات عمومی و خصوصی را به زودی پاسخ خواهم داد (آیا لازمه بگم بازم adsl قطع شده؟! ایییییییییش چقد تکراری ( خودم جای شما گفتم:دی) )
من بودم!
خواستم بگويم آن ني ني که به وقت به دنيا آمدن آنقدر زشتول بود که فک و فاميل با ديدنش، انگشت حيرت به دهان گرفته و همه با هم جيغ زنند:" ئه وا خدا مرگم بده چقد زشته!"
من بودم!
خواستم بگويم آن دخترکي که از همان دوران ني نيگي! نبوغش در خوابیدن را در معرض ديد همگان گذاشت و در خوشخواب بودن رکوردهاي ماندگاري به ثبت رسانيد، بدان گونه که حتي وقت گرسنگی هم گريه نمي کرد و فقط مي خوابيد و وقتي مادر به زوراو را از خواب بيدار مي کرد، تازه يادش مي افتاد که دارد از گرسنگي تلف مي شود
من بودم!
خواستم بگويم آن بچه اي که از بس آي کيو بالايي داشت، فکر مي کرد پدرش مادرش است!!! و فقط پدر را به رسميت مي شناخت و فقط و فقط بغل او مي خوابيد،(حتي طبق گفته شاهدان عيني! بعضي شبها پدر طفلکش را با جيغ و داد بيدار مي کرده و از او شير مي خواسته)!
من بودم!
خواستم بگويم.... نه ديگه همين قدر شاهکار بسه
خواستم بگويم اون دخترخوابالود بابايي عجولی که سر صلاه ظهرروز 20 اسفند ، پشت در خانه به دنيا آمد و از قضا خيلي هم زشتول بود،
من بودم!
پاوبلاگی: ایمیلها، نظرات عمومی و خصوصی را به زودی پاسخ خواهم داد (آیا لازمه بگم بازم adsl قطع شده؟! ایییییییییش چقد تکراری ( خودم جای شما گفتم:دی) )
+ نوشته شده در جمعه بیستم اسفند ۱۳۸۹ ساعت 1:53 توسط
|