آقای هراس!ت هرس! می کند
اتاق اساتید را به علت تنگی جا!!! به اتاق (ح)هراست!!! انتقال داده اند:
الف- حالا شما تصور کنید یک بیچاره ای خسته و کوفته از کلاس بیاید ، چگونه باید خشک و رسمی بنشیند زیر میکروسکوب جناب حاجی ! و هی دستش به مقنعه اش باشد، مدام ذکر و صلوات نیوش کند! و اندرزهای بی بدیل امر به معروف و نهی از منکر را به گوش جان بشنود...تازه تا دیروز،اتاقمان اینه هم نداشت... دیروز نمی دانم کدامین فتوا داده بود که نه! به شرطها و شروطها حلال است ... یک اینه قدی را گذاشته بودند گوشه ی اتاقی که تمام پنجره هایش به حیاط باز می شود و هر لحظه می توانی دانشجویی را ببینی که بینیش را چسبانده به شیشه و سیر ! می کند... د ر همین اوضاع و احوال وانفسا، همان بنده خدایی که خسته کوفته از کلاس می آید ، در حالیکه چانه ی مقنعه اش بالای فکلش است! و لبهایش خشک ِ خشک می خواهد با تبحر تمام و در کمال نامحسوس! رژش را یواش یواش لرزون لرزون! از داخل کیف در بیاورد و در لفافه ی مرتب کردن حجابش؛ سلاح بی ناموسی را به صورتش نزدیک کند. پس با نگاهی از داخل اینه ، جایش را تغییر می دهد تا آن پسرک پشت پنجره دیدش نزند! و در همین هنگام جگرش می اید توی حلقش.. چرا؟؟؟ چون که تمام قد و قواره ی جناب حاجی در داخل اینه به رویت مشغول است... لا مسّب! آینه را آنچنان تنظیم کرده که مثلا فکر کن برای یک فروشگاه زنجیره ای 4 طبقه ، دوربین مخفی کار گذاشته باشند!...
ب. جناب حاجیمان! دختر و پسری را در کوچه پس کوچه های تنگ و تاریک پشت دانشگاه! در حال صحبتهای خانوادگی ! دستگیر کرده است . آنها را می آورند داخل اتاق. حالا حاجیمان می خواهد در کمال روشنفکری ارشادشان کند:" خواهرم! ( در حالیکه نگاهش را از چشمان ریمل زده ای دختر می دزد و با نجابت به لیوان یک بار مصرف چایی خیره شده است) برادرِ عزیزم( در حالیکه به برادر مجرممان که رنگش گچ شده با غضب جهنمی نگاه می کند) ما که بارها اعلام کردیم که اگه در مورد امر خیری!!! صحبتی دارید بیاید در همین اتاقِ خودم با هم صحبت کنید"
من شاید که می دانم منظور حاجی از امر خیر چیست ولی به هیچ عنوان خبر ندارم ازنیت دختر و پسرکمان(انی وی الاعمال بالنیات) با این حال شما خوانندگان محترم تصور کنید مثلا برادر مورد نظر بخواهند جلو چشم حاجی به خواهرمان از امر خیرش سخن بگوید... ( جیگرشو!)
پاوبلاگی: مرسی دوستان از محبتتون..